[ 18.05.2005 ]

دیدگاه‌هایی پیرامون وضعیت سیاسی

 داود رسولی کیا 

( قسمت‌ اول‌و دوم )

 

ماه گذشته شاهد رویدادهای مهمی در عرصه سیاسی ایران، کردستان و منطقه بودیم. یکی از مهمترین این موارد، اوج‌گیری مباحثات حول پروژه‌های هسته‌ای ایران بود که البته در ادامه سیاستهای ویژه ایالات متحده آمریکا و اسراییل برای خنثی‌سازی و رفته‌رفته از میان برداشتن نظام غرب‌ستیز جمهوری اسلامی بوده است. همه صاحب‌نظران بر این مورد توافق نظر دارند که چالش موجود، مربوط به امروز و یا محدود به سطوحی عادی و جانبی نبوده، بلکه دارای گذشته‌ای هم‌عمر نظام اسلامی و در سطحی راهبردی و اساسی می‌باشد. می‌دانیم که سوای تفاوتهای دیدگاهی و ایدئولوژیکی، تضادی جدی سیاسی و گاها گرم به صورت غیرمستقیم میان ایران و جبهه آمریکا ـ اسراییل در طول این تاریخ روی داده است.

تلاش نظام دین‌سالار برای دستیابی به توان اتمی، در واقع از نیاز به تامین مکانیزمهای موثر و کارای دفاعی در برابر تهدیدات فروپاشی در دوره‌ای می‌باشد که جایگاهی برای نظامهای مستبد ـ دیکتاتور (آن هم از نوع دینی ـ مذهبی) در جهان باقی نمانده و در جریان یک روند تدریجی و یا انقلابی رشد و با ریشه‌دوانی دمکراسی از پایین، محکوم نابودی هستند. درک سیر کلی تحولات سیاسی در سطح دنیا و منطقه، دولتمردان و لایه‌های پنهان نظام دین‌سالار را بر آن داشته که از یک سو با متوقف کردن جریان اصلاح‌گری حکومتی و بازگرداندن محیط سرکوب و ارعاب برای نواندیشان و خشکاندن بستر آزادیخواهی و روشنفکری در درون، و در خارج هم با روی آوردن به سیاست تسلیح هسته‌ای تحت نام استفاده‌های مسالمت‌آمیز و غیرنظامی؛ به هر قیمتی شده به حفاظت نظام در برابر فشار توده‌های مردم و همچنین یورشهای مستقیم و غیرمستقیم قدرتهای حاکم سرمایه‌داری در خاورمیانه بپردازد. نگرانی‌های عمده دولتمردان و ستونهای محافظه‌کار رژیم در مورد روند اصلاحات کنترل‌شده و از بالای خاتمی، از این امر ناشی می‌شد که در صورت آگاهی‌یابی توده‌های تحت فشار، امکان اداره آسوده و ضددمکراتیک جامعه ناممکن بوده و ترجیح دادند که دوباره فضای دهه‌های شصت و جو ترور اوایل انقلاب را بازسازی کنند تا از این راه، سیر رویدادهای دمکراسی‌خواه و رشد مطالبات آزادی و حقوقی مردم را تا حد ممکن خنثی و سرکوب نمایند.

در یک معنا، نظام با دستهای خویش، سکان کشتی‌اش را بر صخره می‌کوبد. با اینکه آشکارا بر امر آگاهی دارد راه نابودی خویش را هموار می‌کند اما باز با دل‌خوش کردن به اینکه در صورت دستیابی به سلاح هسته‌ای، می‌تواند به بهترین شیوه به پایداری بپردازد، وضعیتی ناپیدا و کاملا چندحالتی را به وجود آورده است.
با این وصف، آیا رژیم جمهوری اسلامی با این تدابیر و سیاستها راه به جایی خواهد برد و یا در گرداب سردرگمی‌های داخلی بیشتر گرفتار گشته و در میدان سیاست خارجی هم در اثر پافشاری بر مواضع دخالت‌گرایانه در امور عراق و نیز ادامه سیاستهای آمریکاستیزی می‌تواند شانس رهایی بیابد؟ یا تنها به این بسنده می‌کند تا با تکیه بر توان اتمی به دفاع و احیانا هجوم خارجی بپردازد؟ کمااینکه در تجارب گذشته سیاسی ایران مشاهده می‌کنیم که قدرتهای فاسد حکومتی حتی در اوج اقتدار هم، در برابر یورش از پایین توده‌های مردمی و جنبشهای همه‌گیر اجتماعی کاملا ناتوان و درمانده بوده و تومار اقتدارشان به سادگی بسته شده است. و شاید آیا سران جمهوری اسلامی چنین می‌انگارند که در صورت رویارویی با موج مخالفتها و اعتراضات جدی مردمی، می‌توانند از سلاحهای اتمی خویش استفاده کنند؟

واقعا نابخردانه خواهد بود اگر تصور شود که خواسته‌های حقوقی و بجای مردم ایران در زمینه‌های مختلف بویژه آزادی بیان، اندیشه و حقوق سیاسی را می‌توان در عصری که سد نفوذ داده‌ای در هر زمینه به حافظه افراد جامعه و پیشگیری از روند آگاهی‌یابی مردم کاملا ناممکن گشته و در دنیایی زندگی می‌کنیم که هوشیاری همه‌جانبه اعضا و اجزای جامعه به راحتی و بطور روزانه فراهم می‌شود؛ نادیده انگاشت. دلیل اینکه این وضعیت از تریبونهای رسمی نظام بر زبان آورده نمی‌شود و ناشیانه سعی در کتمان حقایق می‌گردد، هر ذهن بیدار و پرسشگر را به شگفتی وامی‌دارد.

به راحتی مشاهده می‌شود که در پس تلاشهای جمهوری اسلامی برای سرکوب جریان دمکراسی و آزادیخواهی توده‌های مردم، منافع گروهی و شخصی برخی‌ها نهفته است و در همین راستا، منافع ملی و کلان مردمان این سرزمین به راحتی آب خوردن، فدا می‌گردد. آنان که در طی سالهای گذشته بیشترین میزان رانت را از منابع ملی به تاراج برده و به نام اسلام و پرچمداری ارزشهای ساخته‌پرداخته ذهنیت ارتجاعی و پوسیده مذهبی خویش، کلیه سرمایه‌های معنوی و مادی مردم را هدر داده و حداقل صد سال باعث عقب‌افتادگی و توقف روند پیشرفتهای همه‌جانبه جامعه ایران شده‌اند؛ امروز به هیچ وجه حاضر نخواهند شد که از کرسی اقتدار چشم‌پوشی کرده و یا درهای رانت خویش را ببندند. بالعکس، با تمام قوا خواهند کوشید تا از هر آنچه به دست آورده و یا در آینده به یغما خواهند برد، دست برندارند. طبیعتا داشتن چنین انتظاری از آنان نابجا خواهد بود

رویدادهای اخیر، عمدتا حول چالش رژیم اسلامی با آمریکا و بطور کلی نحوه برخورد غرب سرمایه‌داری با آن به وقوع پیوستند. سطح چالشها به حدی رسیده که تلاشهای گسسته و تاحدی دست‌پاچه اتحادیه اروپا، نتیجه‌ای ملموس در پی نداشته و کماکان روند مخاصمات حالتی شدیدتر پیدا می‌کند. تاکید صرف بر دوستی و روابط کهن دیپلماتیک، اروپاییان را در این امر موفق نمی‌سازد که آمریکا را راضی به توقف و یا تغییر تاکتیک در برابر سیاستهای منطقه‌ای مانع‌ساز رژیم اسلامی کند. آنچه در سیاست محافظه‌کارانه اتحادیه اروپا آشکارا به چشم می‌خورد وادار کردن آمریکا به پرهیز از برخورد خشن با ایران است. منافع اقتصادی کشورهای عمده اروپایی اقتضا بر این دارد که روابط و معادلات کنونی حفظ گردند، اما آیا در این امر پیروز می‌گردند یا نه؟ یافتن پاسخ به بحث از زوایای مختلف مسئله دارد. اگرچه در میان‌مدت اروپا می‌تواند به تامین منافع قسمی تجاری خود با ایران بسنده کند اما بطور قطع، در درازمدت قادر به تداوم آن نخواهد بود. استراتژی برخورد با ایران از سالها قبل میان آمریکا و این اتحادیه دارای تفاوتهایی بوده که عمدتا در سیاستهای انگلیس، فرانسه و آلمان ـ قدرتهای برتر اروپایی ـ بازتاب یافته و همین برخورد، سرعت دخالت آمریکا را نیز کاسته است. شکاف منفعتی پس از ریزش رئال‌سوسیالیسم میان اعضای جبهه سرمایه‌داری، در سیاستهای منطقه‌ای و جهانی آنها نمود یافت. در این بین، مسابقه‌ای برای در دست‌گیری هرچه سریع‌تر سکان قدرت در خاورمیانه ـ که با حمله نخستین به عراق حالت عملی پیدا کرد ـ آغاز شده است. اگرچه آمریکا توانست با اتکا بر قدرت نظامی ـ سیاسی‌اش، برتری و فرماندهی پروسه را بر عهده بگیرد و اروپا نیز همچون سایر کشورهای دنیا، به پیروی از مشی آن گردن نهاد اما صرفا این مشارکت بر اساس توافقات قبلی جبهه‌ای بود تا تطابق کامل سیاسی. صداهای متفاوت فرصت بروز نیافتند اما با گذشت زمان، اختلاف سلایق به مرز اختلاف منافع منجر گردید. بویژه در چند سال اخیر سیاست خاورمیانه‌ای اتحادیه اروپا با آمریکا اختلافاتی آشکار در برخورد با ترکیه، ایران، دخالت عراق، بحران اسراییل ـ فلسطین و درکل، از خود نشان داده است. آمریکا با استفاده از تمامی مکانیزمهای در دسترسش سعی دارد تا اروپا را در سیاستهای خاورمیانه‌ای خود دستکم همراه سازد. برای این منظور از اهرم ناتو استفاده کاملی به عمل می‌آورد. اما از سوی دیگر آشکار گردید که به همان میزان در جلب حمایت کشورهای دنیا از راه سازمان ملل دارای شانس نیست.

آمریکا با آنکه بر این امر واقف گردیده که در خاورمیانه تا حدی تنها مانده و مجبور به ادامه راه با بروز چالشهایی با قدرتهای منطقه‌ای و جهانی می‌باشد اما از سویی، استراتژی قرن بیست‌ویکم آن اقتضا می‌کند که در این باره گامی به عقب برندارد. در باره ایران نیز اگر چه از زمان بر سرکار آمدن رژیم ایدئولوژیک اسلامی به چالشهایی کلی و جزیی با آن برخورد کرد اما به دلیل نقش بازدارنده‌ای که در برابر نفوذ و انتشار ‌سوسیالیسم شوروی ایفا می‌نمود، و نیز اصطکاک شدید آن با ایدئولوژی شوون ـ ناسیونال صدام؛ می‌توان گفت غیرمستقیم در جهت منافع آمریکا قرار داشت، لذا سیاست "ضدیت مستقیم" را در قبال آن در پیش نگرفته بود.

اما تحولات اساسی دو دهه اخیر باعث بروز دگرگونی‌هایی اساسی شده که برخورد مستقیم را ضروری ساخته است. رژیم اسلامی جهت برخوردار شدن از قدرت تقابل با فشارها و حملات احتمالی، به سیاست تسلیح اتمی و در کل افزایش توان نظامی روی آورد. در این راستا، از مواضع و چالشهای برخی بقایای شوروی ‌سوسیالیستی و نیز کشور چین به عنوان منابعی مغذی، استفاده کرده و از نیروی متخصص ارزان شوروی سابق نیز بهره می‌برد. اما تمام مسایل مربوط به در دست داشتن یا نداشتن این تکنولوژی نمی‌گردد. رژیم اسلامی سالهاست تروریسیم‌پروری را در محوریت سیاستهای خارجی خویش قرار داده و به نحوی با تمامی شبکه‌های بنیادگرای اسلامی در سطح دنیا در تماس می‌باشد. جریان بنیادگرایی اسلامی امروزه در حکم دشمن شماره یک سرمایه‌داری نوشده ابراز وجود می‌کند. رویدادهای سیاسی دو دهه اخیر نشان از وجود و پیشرفت چنین تضادی دارد. شاید با دشواری بتوان از دامنه‌دارتر شدن این تضاد در سطح تضاد بلوکهای شرق و غرب بحث به میان آورد، اما به هر حال هرگز نمی‌توان پتانسیل قابل‌توجه مقاومت و حتی حمله بنیادگرایی اسلامی را نادیده گرفت. ایران در حال حاضر شدیدا بر روی این استراتژی خود علیه آمریکا و اسراییل تاکید و تمرکز می‌کند. چرا که تنها راه تخفیف فشارها و بروز توان مقابله، از طریق عملی‌سازی تاکتیکهای برون‌مرزی این استراتژی برای رژیم اسلامی امکان‌پذیر می‌گردد.

در برآیند این تضادها، جایگاه اتحادیه اروپا به عنوان طرفی قسما غایب در این برخوردها مهم است. اروپا در یک معادله دوطرفه حفظ منافع تجاری با ایران و هماهنگی با سیاستهای جهانی‌سازی دنیای سرمایه‌داری به رهبری آمریکا قرار گرفته است. اینکه به نفع کدام طرف معادله، وارد عمل خواهد شد، بنا به سرشت محافظه‌کارانه سیاست سنتی خویش، سیر عمومی رویدادها، آنرا تعیین خواهد کرد. تحت هر شرایطی و با در نظرگرفتن ناکامی اروپا در نسشتهای اخیرش با مسوولان رژیم، معلوم گردید که نه اروپا قادر به راضی کردن ایران در ترک سیاست تسلیح هسته‌ای می‌گردد و نه سران رژیم نیز آمادگی از دست دادن این فرصت طلایی برای حفظ و استمرار نظام خویش را دارند. بنابراین چنانچه در رسانه‌های گروهی و سایتهای خبری نیز آمده است، اوج‌گیری تضادها تا حد یک حمله جدی و رویاروی مستقیم پیش خواهد رفت که شواهد آن از هم اکنون به صورت اخبارهای جنجالی و شاید نادرست در اختیار آرای عمومی قرار می‌گیرد. اما در وضعیتی که پس از ایرانی اشغال‌شده پیش می‌آید و یا اساسا ایرانی که قدرتمندانه در برابر اشغال قادر به مقاومت باشد؛ سو و سنگینی مولفه‌های سیاسی و یا معادلات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای چگونه خواهد بود؟ این مهمترین پرسشی است که از هم اکنون در کانون بحث کارشناسان و متخصصان علوم سیاسی و حتی عامه مردم ایران قرار گرفته است.
رژیمی که سرسختانه به مدت نزدیک سه دهه توانسته در برابر کلیه فشارها و تحمیلات خارجی و درونی پایداری کند، آیا در مقابل ابرقدرتی چون آمریکا ـ و بیشک پشتیبانی قوی اسراییل از آن ـ می‌تواند تاب بیاورد یا همچون صدام دفتر روزگار آن درهم پیچیده خواهد شد؟

برای درک بیشتر موضوع، لازم است به تشریحاتی بیشتر بپردازیم؛ می‌دانیم که تقریبا کل تاریخ سیاسی قرن بیستم، حول چالش همه‌جانبه ایدئولوژیهای سوسیالیزم و کاپیتالیزم رقم خورد. پایان جنگ سرد به معنای پایان این مخاصمه و آغازگر دوره‌ای نوین بود. دروه‌ی نوین در امتداد دوره‌ی قبلی اما دارای ویژگیهای خاصی بوده که دگرگونی در ماهیت و بُعد تضادها در سایه‌ی دستاوردهای عظیم دانش ـ فناوری، یکی از اساسی‌ترین آنها می‌باشد. اگرچه شدت و دامنه تاثیرگذاری دیدگاههای ایدئولوژیک به سان گذشته نمی‌بود اما کماکان در پی‌ریزی استراتژی و تاکتیکهای سیاسی از اهمیتی شایان توجهی برخوردار بودند.

ایدئولوژی نئولیبرالیستی به شکل ایدئولوژی روزآمد شده کاپیتالیزم، برای پایه‌ریزی یک سیستم فراگیر و گلوبال مطرح گردیده است. که اساسا مقابله با این روند پس از دهه‌ی 1990، در یک شرایط نابرابر و همراه با اشکالاتی در تئوری و پراتیک تاکنون صورت گرفته و هنوز هم به حالتی انسجام‌یافته دست نیافته است. در این میان، بخشها و عناصر آرایش قبلی تنها به این بسنده کرده‌اند که با استفاده از متدهایی جداگانه برای سازگاری با تحولات تلاش نمایند. در این رابطه می‌توان گفت که جدای برخی موارد محدود، مقاومت در قالب تلاشهای چپ کلاسیک هم در سطح کشورها و به صورت احزاب، رو به افول نهاده است. گرایش آنتی‌کاپیتالیستی اسلام رادیکال هم، هرچند از قدرت شوک‌دهی برخوردار است اما در بر هم زدن جدی روند عمومی ناتوان بوده و خواهد ماند. با این وضع، سیستم گلوبال سرمایه‌داری به رهبری ایالات متحده‌ی آمریکا در شرایط نبود وزنه‌ای قابل توجه در مقابل، در حال شکل‌دهی سیاسی خود می‌باشد. در استراتژی جدید آمریکا، علاوه بر رعایت منافع و شرایط کشورهای اتحادیه‌ی اروپا، خطوط کلی و جزئی منافع سایر قدرتها در سطوح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نیز مد نظر قرار داده شده است. بارزترین مشخصه‌ی تاکتیکی این دوره، ایجاد تغییرات در بافت سیاسی کشورهای جهان با گذار دادن آنها از درون یک پروسه‌ی دمکراتیزاسیون تدریجی و یا مداخله مستقیم برای هماهنگ‌سازی می‌باشد.

در حال حاضر، محتوای برخوردهای سیاسی قدرتهای جهانی و کلیه کشورها را همین روند عمومی تشکیل می‌دهد. از سویی تلاش برای هماهنگ کردن و گنجاندن کشورها در چارچوب اصول جدید سرمایه‌داری و از سوی دیگر تلاشهای پراکنده با ماهیتهایی جداگانه برای مقابله با آن صورت می‌گیرد. همگی آگاهی دارند مدتی است که تقسیم‌بندی قطعی به صورت جبهه‌ها ناممکن گشته و به جای آن، اتحادیه‌هایی سست منطقه‌ای با رعایت قسمی منافع اعضا شکل می‌گیرند. لذا آنچه در رفتار سیاسی کشورها مبنا قرار می‌گیرد، سازگاری با سیر جهانی‌شدن و ارتقای توانمندیهای اقتصادی ـ تکنولوژیکی خود می‌باشد. تلاشهای چین، روسیه، هندوستان در آسیا و همچنین اندیشه‌ی تاسیس اتحادیه‌ی کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین از حد مقوله‌ی سازگاری‌یابی فراتر نمی‌رود.

قسمت‌ دوم‌

اهمیت پرجانبه‌ی خاورمیانه به عنوان منطقه‌ای استراتژیک و چالش‌زا از هر لحاظ دانسته می‌شود. رویکرد سیاسی کشورهای منطقه در آغازه‌ی دوره‌ی دگرگونیهای نوین جهانی، در دو طیف اساسی قابل بررسی است؛ 1ـ اصرار بر حفظ ساختار قبلی و رد قطعی دخالت مستقیم و یا غیرمستقیم خارجی 2ـ رضایت قسمی برای برخی دگرگونیهای ظاهری. در وضیعت پیش‌آمده گروه نخست، چنانچه در نمونه رژیم صدام مشاهده شد، مورد دخالت مستقیم قرار می‌گیرند و گروه دوم نیز در چارچوبی برنامه‌ریزی شده‌ در دراز مدت و به شکل تدریجی به سوی دمکراتیزاسیونی کنترل شده سوق داده می‌شوند.


آنچه واضح است دخالت نظامی آمریکا در منطقه، راه را بر تحولاتی ریشه‌ای و جدی گشوده است. نظام تعادل سیاسی گذشته به طور جدی دچار دگرگونی شده و پس از یک دوره‌ میانی، آرایشی جدید میان وزنه‌های قدیمی و نیز برخی وزنه‌هایی جدید(خارجی و منطقه‌ای) صورت پیدا خواهد کرد. با این وصف، عراق به عنوان مهمترین عرصه‌ دخالت به کل منطقه و آتلیه مدلهای آلترناتیو آنان تبدیل شده است. لذا تمام قدرتها تلاش خواهند کرد تا سیاستهای محوری و تاکتیکی خود را بر اساس معادلات سیاسی عراق تعیین کنند. با این وضع، کشورهای عربی به دلایل روزانه و تاریخی از رویارویی مستقیم با دخالتگران پرهیز خواهند کرد و سعی خواهند کرد با تلف‌کردن وقت، در چارچوب پروژه خاورمیانه بزرگ جای بگیرند. سوریه تنها کشور عربی است که میان منافع قبلی خود و موقعیت جدید در نوسانی جدی قرار دارد. بیشتر سعی دارد با بهره‌گیری از موضع مخالفانه‌ی ترکیه و ایران، اولا از کلیدی شدن مسئله‌ی کرد در شکل‌گیری نوین سیاسی منطقه جلوگیری کرده و دوما فرصت زمانی بیشتری برای کم‌کردن درجه‌ی خطر رویارویی مستقیم با قدرتهای مداخله‌گر را به دست آورد. ترکیه نیز همچنان میان گیره‌های جذب در درون اتحادیه‌ی اروپا و تضاد سیاست خاورمیانه‌ای خویش با آمریکا از سویی، و در پیش گرفتن سیاستی رئالیستانه در منطقه در سوی دیگر، زیر فشاری سنگین قرار خواهد گرفت. در درون هم از برخوردی چاره‌یابانه با مشکلات عمده‌ی دمکراسی، بویژه حل مسئله‌ی کرد کماکان طرفه می‌رود.
ایران پس از حضور نیروهای کوالیسون در عراق و هم‌مرز شدن با آمریکا، مجبور به طرح سیاستی اساسی برای مقابله با وضعیت پیش‌آمده گردید. در این راستا ستون سیاست خاورمیانه‌ای خود را بر مبنای تبدیل عراق به عرصه‌ای اصطکاک‌خیز برای کاهش توان دخالت و حمله مستقیم از جانب آمریکا قرار داد. اگرچه تهدیدهای سران آمریکا و ایران از حد بیانیه‌های دیپلماتیک و رسانه‌ای گذار نکرده اما از هر لحاظ تقابل دو طرف حالتی جدی به خود گرفته است.
ایران با بهره‌گیری از فرصت زمانی زاده شده در عراق سعی دارد تا ضمن تکمیل پروژه‌های اتمی خود به توان تشکیل جبهه‌ای ضدمداخله در منطقه نیز دست یابد. از این رو با تمام قدرت به بسیج و فعال‌سازی کلیه‌ی پتانسیلهای مخالفت می‌پردازد. شایان ذکر است که در حال حاضر بحران میان دو طرف به شکل تضاد لفظی اسرائیل ـ ایران بر سر سازه‌های هسته‌ای در آمده است.
در این میان ایران تلاش می‌کند تا با تکیه بر روابط سنتی‌اش با کشورهای عمده‌ی اروپایی و دادن امتیازاتی تجاری به‌ ‌آنان، آمریکا و اسرائیل را در جبهه‌ی ضدایرانی تنها بگذارد. کشورهای اروپایی هم، بویژه آلمان چندان از روابط با ایران ناخرسند نمی‌باشند. در یک نگاه کلی سطح روابط وتضادهای ایران با سایر همسایگانش بدین شکل است: همچنان از تعمیق روابط با چین و روسیه و بهره‌گیری از تکنولوژی سلاحی آنان استقبال می‌کند. اما بر این موضوع نیز آگاهی دارد که در صورت رویارویی با آمریکا نمی‌تواند از کمک مستقیم آنان بهر بگیرد. از سوی دیگر، هنوز از ایجاد روابطی استراتژیکی با همسایه‌های شمالی خود به دلیل اهمیت فرعی آنان در معادلات منطقه‌ای، ناموفق بوده و در پیوند با آنان تنها بر اشتراکات تاریخی ـ فرهنگی به عنوان تکیه‌گاه روابط استفاده می‌کند. کمااینکه برخی از آنان نیز به دلیل درهم تنیدگی منافع اقتصادی، به سوی آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن گرایش پیدا کرده‌اند. در تقابل با همسایگان آمریکایی‌اش در شرق(افعانستان و پاکستان)، ضمن رعایت سطح روابطی عادی، تقریبا از سیاستی مشابه آنچه در عراق دنبال می‌کند، استفاده می‌کند. بلوک نامنسجم کشورهای اسلامی را نیز گاه‌به‌گاه علیه نیروهای اشغال تحریک می‌کند اما هویدا گشته تاکنون به نتیجه‌ای ملموس دست نیافته است. تقریبا مهمترین و اساسی‌ترین دغدغه‌ی سیاست خارجی ایران را چگونگی رویارویی با مسئله عراق و تعیین سطح روابط و تضادهایش با این کشور تشکیل می‌دهد. از آن هم مهمتر، نحوه‌ی استقبالش از تشکیل حکومتی کردی(هر دو شکل فدرال و یا مستقل) می‌باشد. در حال حاضر عمدتا سعی دارد تا با تحریک و تقویت شدید مخالفت شیعی، مشکلاتی جدی برای آمریکا و دولت موقت پدید آورده و با پیش بردن سیاستی چندجانبه، با مسئله‌ی جنوب کردستان برخورد کند.

بنابراین، ایران که از سویی به عنوان مهد تروریست‌پروری و کشوری دارای قدرت بالقوه‌ی هسته‌ای مورد بحث قرار می‌گیرد، و از سوی دیگر تلاش دارد تا با سیاستی موفقیت‌آمیز با ماهیت و ابعاد دخالت در منطقه مقابله کند؛ در آینده دچار مشکلاتی جدی خواهد گردید.
در کنار این وضعیت فشار بیرونی، توقف روند رفرماسیون دولتی و از بالا و همزمان با آن، روی‌کار آمدن قدرتهای محافظه‌کار؛ تابلوی سیاسی نوینی را پیش روی ما قرار می‌دهد. در واقع، بازگشت به اصول‌گرایی و تعصبات جزمی اعتقادگرایانه‌، حاصل سردرگمی و ناتوانی در تشخیص راه رهایی از بحرانهای فراگیری است که روز به روز نظام را از سو در محاصره خود قرار داده است. گریز از هر گونه راه و روش حل مسایل و توجیه تمام اقدامات آنتی‌دمکراتیک با شعار کلاسیک "منافع انقلاب اسلامی"، چنان فضای دشواری برای تلاش‌گران دمکراسی و موج آزادیخواهی اجتماعی پدید‌ آورده که امید دگرگونی از راههای مسالمت‌آمیز را تقریبا ناممکن می‌سازد. هر چند محافظه‌کاران تلاش می‌کنند تا چهره‌ای دمکرات و دگرگون‌خواه از خود به ناظران سیاسی و آرای عمومی جامعه بنمایانند اما واقعیت آن است که پس از شکست جریان رفرم‌خواهی حکومتی و پیدایش هوشیاری نسبی، شانس موفقیت دماگوژیهای آنان به حداقل رسیده است. در کنار این اقدامات ناگنجیده، دست زدن به حملاتی پرجانبه به صاحبان و عاملان دمکراسی و آزادی بیانگر عمق بن‌بست نظام است. مبارزه‌ی دمکراسی در شرایط کنونی به ناچار برای حفاظت در برابر موج یورشهای نظام مجبور به پناه بردن و باز کردن کانال و مجرایی برای تنفس و دادن امید به جنبش ‌آزادیخواهی می‌باشد.

در این بین، نحوه و شکل برخورد سیاسی رژیم با مسئله کرد حایز اهمیت است. تلاش حکومت رفرم‌طلب‌نمای خاتمی برای جذب و تحلیل قدرت مخالفت‌ورزی کردها در درون جریان اصلاح‌‌گری حکومتی هر چند در ابتدا توانست به کانون توجه روشنفکران (هر دو فرم وابسته و غیروابسته) و آحاد مردم کردستان تبدیل شود اما در جریان انتخابات مجلس هفتم آشکارا دیده شد که اساسا برنامه و هدفی دال بر حل مسایل قومی و بویژه معضل کرد در میان نبوده وشعارهایی از این دست تنها جهت عوامفریبی و طولانی کردن عمر زمامداری رژیم بوده است. نه تنها در زمینه حل مسایل ملی ـ اتنیکی گامی اساسی و جدی بر داشته نشد بلکه در سایر زمینه‌ها(از قبیل دادن زمینه‌های آزادی به جوانان ـ زنان، رفرمهای سیاسی و دادن حق فعالیت احزاب و ... ) نیز وضعیتی مشابه به بار آمده است. دورنمای حل مسئله کرد در جریان آمادگی برای انتخابات ریاست جمهوری هم، از این حدود فراتر نخواهد رفت.
اما با وجود این، در شرایط کنونی نبایستی برخوردی ردگرایانه در قبال فعالیتهای قانونی از خود نشان داد، بلکه باید ضمن بهره‌گیری از کلیه‌ی فرصتها و امکانات قانونی برای پیشبرد مبارزات دمکراتیک و سازمان و انسجام‌دهی به آحاد خلق با دقت در نیفتادن به دامهای گسترده‌شده از سوی رژیم، تلاشهای همه‌جانبه در زمینه جامعه مدنی را با تمام قدرت به پیش برد.

در این میان، بررسی دقیقتر وضعیت کردها در خاورمیانه دارای اهمیت فراوانی است، چرا که کردها در استراتژی آمریکا و هم‌پیمانانش از جایگاه خاصی برخوردارند. در بازسازی منطقه؛ عراق و در بازسازی عراق نیز کردستان به صورت عنصر‌ کلیدی ایفای نقش می‌کند. از این رو، و برای بهره‌گیری از اوضاع، نیروهای کردی سعی دارند تا با در پیش گرفتن سیاستهایی هم‌راستا با منافع ملی‌ در کانون سیاستهای خویش، هماهنگ و هم‌راستا با سیاستهای آمریکا حرکت نمایند. اما هنوز استقرار کامل با رعایت حساسیتها و معادلات منطقه‌ای و چارچوب منافع ملی عراق یافته نشده است.

می‌دانیم که سیستم سیاسی کنونی خاورمیانه با تاثیرپذیری از روال تحولات جهانی رشد سرمایه‌داری امپریال و نیز روند فروپاشی ابرنظامهای فئودالی پوسیده‌ منطقه در پایان قرن نوزده و دهه‌های نخستین قرن بیستم شکل گرفته است. اساسا در طول قرن گذشته، تاثیرگذاری تحولات دورنی از یک سو، و جریانهای ‌سوسیالیست‌محور از سوی دیگر، در برهم زدن و فشارآوری قابل توجه بر این سیستم ناتوان و اکثرا در چارچوب تنشهایی مختصر و ضعیف باقی ماند. هرچند این عرصه همواره رویاروی تضادها و درگیریهای جدی ملی ـ اتنیکی و دینی بوده اما برآیند آنها قادر به از بین بردن تعادل موجود نبوده است.
مسئله‌ی کرد نیز تا حد فراوانی، محصول این شیوه‌ی شکل‌بندی منطقه و در ارتباط نزدیکی با روند فرماسیون سیاسی و تقسیم‌بندی جغرافیایی آن بوده است. ذات ترانس ناسیونال بودن و چند‌بُـعدی آن نیز از همین موضوع سرچشمه می‌گیرد. چنین وضعیتی باعث شده تا حل مسئله‌ی کرد از ماهیتی چندجانبه و فراکشوری و نیز مرتبط با حسابهای راهبردی قدرتهای بزرگ جهانی، از خصلتی فرامنطقه‌ای برخوردار باشد. عوامل مزبور سبب شده تا تمامی جنبشهای رهایی‌بخش ملی کردی به غیر از تجربه اخیر کردستان عراق، ظرف دو سده‌ی اخیر و صرف نظر از ایده‌های سیاسی و ایدئولوژیکی سازمانهای پیشاهنگ و کاراکتر ساختاری آنان ـ در مقابله با این سیستم و دستیابی به گونه‌ای از اقتدار سیاسی ملی ناتوان بمانند. زیرا تامین منافع کلیه‌ی قدرتهای منطقه‌ای و جهانی از راه حفظ تعادل بهینه‌ی سیستم میسر می‌گردیده است.
نبود یک استراتژی منسجم فرابخشی در کردستان، منجر به استفاده‌ اهرمی قدرتهای منطقه از مبارزات منفرد هر بخش در تخفیف فشارهای متقابل می‌گردید. پراکندگی در شعور ملی کردها، زمینه‌ساز بهره‌برداری مطلوبتر از این وضع می‌گردید. با نگاهی دقیق، درمی‌یابیم که این هر دو فاکتور بیرونی و درونی، دلیل اصلی دور زدن مبارزه‌ی کردها در دایره‌ی "قیام ـ سرکوب" بوده است.
در آغاز هزاره‌ی سوم میلادی مشاهده می‌کنیم که سیستمی نوین در جهان در حال شکل‌گیری است. در این تحولات، عامل جغرافیا و مفاهیم ملی همچون اوایل سده‌ی قبل تعیین‌کننده نبوده و بیش از آنها، فاکتورهای هموارساز راه پیشرفت سرمایه‌داری مطابق تزهای نئولیبرال دارای اهمیت هستند. می‌توان گفت که جبهه‌ی مشترک ارتجاع منطقه و نظام سرمایه‌داری جهانی از این پس بنا به افت بهره‌وری این جبهه، رو به ترک برداشتن و شکاف نهاده است. نظامهای مرتجع و ضددمکراتیک حاکم بر کشورهای منطقه به نحوی در نقطه‌ی مقابل منافع سرمایه‌داری جهانی قرار گرفته‌اند. این امر، تحولاتی بنیادین و انقلابی در سیستم مورد اشاره‌ پدید خواهد آورد. بروز چنین شکافی که با حمله‌ به عراق حالتی عملی یافته است، بیش از همه امکان رهایی خلق کرد از چنگ نظام سرکوبگر و انکارگرای منطقه را فراهم می‌آورد. درک این مهم از سوی افکار عمومی کردها و سازمانها و احزاب فعال در عرصه‌ی سیاست کردستان ایران، راهگشای اتخاذ موضعی صحیح و سالم می‌گردد. کلی‌نگری سیاسی و پرهیز از بخش‌گرایی و گریز از نگریستن به مسایل از پنجره‌هایی تنگ در میان کردها، لازمه‌ و شرط اساسی بهره‌گیری از شرایط پیش‌آمده می‌باشد. منش بزرگوارانه نیز حکم می‌کند که با گذشت از گذشته‌ها، حول منافع کلی ملی به ترتیب‌دهی جریانی منسجم و هم‌راستای مصالح خلق کرد و سایر خلقها به همکاری و رایزنی پرداخت.

اگر نظام حاکم بر منطقه؛ اسارت، انکار، امحاء، قتل‌عام، کشتار سپید و نابودی فرهنگی را برای کردها در سراسر کردستان به همراه آورده، و خلقهای منطقه و قدرتهای جهان نیز به نحوی با سکوت و عدم اعتراض، آب به آسیاب حکمروایان مجری این سیاستها ریختند، اما امروزه خلق کرد می‌تواند با رد حاکمیت امحاگرانه‌ی تمام دولتهای حاکم بر کردستان؛ پیام‌آور آزادی، عدالت، آشتی، برادری و دمکراسی باشد. ملت کرد در این باره دارای قدرت فکری و تجارب فعالیت سازمانی و از همه مهمتر، دارای ادعایی جدی است. چنین اظهارنظری از مفاهیم ملیت‌پرستی ناشی نمی‌گردد بلکه واقعیتی تاریخی و روزانه است.

kia@akurdi.com

 

  ده‌نگ‌وباس

  سیاسه‌ت

  كۆمه‌ڵایه‌تی

  هونه‌رو ئه‌ده‌ب

  ژنان

  زانست

  نێونه‌ته‌وه‌یی

  په‌رلان

  ئاگاداری

______________

  ئاڕشیو‌:

05/2005

04/2005

03/2005

02/2005

01/2005

12/2004

11/2004

10/2004

09/2004

08/2004

07/2004

06/2004

05/2004

04/2004

03/2004

02/2004

01/2004

12/2003

[Mediya.Net 2000 - 2005 © Copyright]